فقط خدا



 سلام به هرکی حرفام رو خوند:) یک کوچولو دیر امدم .

یسری ادما هستن واقعا نیاز به روان درمانگر دارن روان کاوه یا هرچیز دیگه ای که هست آخه چرا تا کی میخوان این اخلاقاشونو تو خودشون نگه دارن .

دلم میخواست حرفام رو بزنم باهاشون خیلیییی محترمانه و مودبانه ولی متاسفانه وقتی حرفای من با اون همه ارزشی که داره یکی ک شعورشم پایینه بیاد سرت بخاطرش داد بزنه قطعا ک نتیجه خوبی نمیده و ارزشی نداره خودمو خراب کنم .

سختی کشیدن در گرو موفقیت می ارزه تو بدترین شرایطم تلاش کنی جواب میده پس تلاش میکنم و تا جایی که نیاز باشه مقاومت میکنیم :))

+عمم خداروشکر خوب شد ^_^


وقتی دلم میگیره هیچشم بی دلیل نیست واقعا ثابت شده اس همیشه وقتی ناراحتم و وقتی تو اوج خوشحالیم قشنگ یه چیزی از وسط دو نصفم میکنه ! 

دیشب به زور خوابیدم که صبح زود بیدار بشم درس بخونم یهو وقتی داشتم صبحانه میخوردم خبر رسید که عمه ام اونی ک از همه مارو بیشتر دوس داره و جان و جهانش ماییم سکته مغزی کرده !!! دیشب ساعت 10 با مامانم حرف میزد 12سکته میکنه اخ خدا این انصاف نیست هنوز یسال نیست پدرم رفته انصاف نیست عمه ام علیل بشه خدا خودت کمکش کن میدونم که فقط خودتی درمان همه ی دردها سخته امروز دومین نوه ات توی راه باشه تا بیاد بدنیا ولی مادربزرگش روی تخت بیمارستان باشه .

همه دیدگاه بدی نسبت به عمه ها دارن خصوصا بچه هایی که خانواده مادریشونو بیشتر دوس میدارن ولی من بخلاف همه چیز و همه کس تو دنیا یه عمو دارم ک خیلیییی دوسش دارم و از بین عمه هام همین عمم بیشتر از همه دوسش دارم و بین خاله هام خاله بزرگم ، بقیه رو دوس دارم ولی ن اون چیزی ک دلم رو بدرد بیاره اینا برای من یه چیز دیگه هستند ♥♡

خدایا برای شفای عمه عزیزم امن یجیب میخوام توهم خدایی کن و مشکل و بلا رو از سرش رفع کن .


اگه بگم هدفم از سریای قبلم بیشتر و مهم تر شده دروغ نیست .

یه سری چیزا باید باشند تا همه چیز اوکی باشه .

مثل: ورزش کردن و گاهی اهنگ پلی کردن ولی ورزش از اهنگ پلی کردنم مهم تره و نقش اساسی داره خدایش .

باید تمام تلاشم رو بکنم حتی شده برای یک بار دیگه ام که شده قویتر پاشم نکه بگم الان شرایط فعلیم بده نه ولی اونی نیست که باید باشه راضیم نکه راضی نیستم ولی مطمئنم میشه که راضی ترم باشم اوکی و مفید باشم در هر صورت .

روی یه چیزایی کار کردم و تونستم ازشون دلبکنم ولی یه چیزایی هنوز ریشه در من میدونه !! گاهی وقتا قشنگ مسیرت عوض میشه سخت نیست به همین راحتی به همین ارومی و منفعه :)

چالش Fat ده روزه گرفتم و برای ده روز برنج تعطیل برای ده روز با سوپریهای خیابون خدافظی میکنم برای ده روز با هر چیزی که در اضافه وزنم موثر خدافظی میکنم .

بعد از چالش Fat چالش دوری از دنیای مجازی دارم برای 21 روز باید به برنامه روتین برسم باید یکم برنامه ریزی شده برم جلو .

استارت فصل دو رو زدم و امشب فصل یک زیست 1 هم بسته میشه .

باید تلاشم رو بکنم ولی خدایش ناامید نیستم حتی اگه سال اولم قبول نشم و پشت کنکور بمونم ناامید نیستم و برای خودم برنامه ها دارم .

ولی میخوام این چند ماه مونده تلاش کنم حتی اگه خسته بشم میخوام به واقعیت دست پیدا کنم میخوام به اونی که منو از مجموعه اش انداخت بیرون و گفت تو برو به درمان افسردگیت برس بگم که تلاشم رو کردم راه هایی رو سر راه خودم اوردم که تو و هیچ کس دیگه قادر به اوردنش نبودید .

نمیخوام تعریف از خودم بدم ولی من میخوام نشونش بدم ولی در عین حال سکوت میکنم و این بهترین جواب برای من در پاسخ به حرفی که چند ماه پیش پشت سرم زد .

خدا جای حق نشسته من جوابت ندم اون مطمئنا جواب دندان شکنی بهت میده .

منو دعا کنید اربعین نزدیک شاید بنده خالصی نباشم شاید اونی نباشم که خدا میخواد باشم ولی مطمئنم دعای شما در حق منو مستجاب میکنه .

ممنونم :*))


الان نشستم تو فکر هیچیم نیستم :))

انگاری ن انگار دیشب گزارش نفرستادم !!! مثلا من دختر خوبیم و همه کارامم کردم:'))) 

خدایش با خودم یه عهدی بستم اگه شکستم خیلی بی چاره هستم :'))) 

سجع داشتا خدایش داشتااا :')))

اینکه خودمو به بابا بستنی دعوت کردم  یکم حس بدی داشت خب ! من پیتزا میخوام مخصوص از اوناش ولی خب یکی خیلییی زیاده خدایش :'))) 

وقتی یک ابان تشریف اوردم بابا بستنی و فستفودی دیگه قاعدتا نباید فسفود بخورم تا 1 اذر :)) 

قوووول شرف میدهم من اگه زیر قولم زدم یکی یه ساندویچ بدم خواننده های عزیزم :)) حالا اینو نشنیده بگیرید باشه ^_^ 

خدایش ای هفته وقت نمیکنم ای همه فعال باشم !!! 


وقتی یه کاسه پر از الوک :') میخوری و بعدش دلت میخواد بخوابی:')

فردا امتحان دارم !!ساعت آخر !!

میخوام بخوابم و صبح زود بیدار بشم مثلا 4 صبح !! واقعا چقدر ای روزا کار هس چقدر بدو بدو و چقدر نرسیدن و در انتها با تلاش بسیار رسیدن :دی

استرس ندارم میخوام بیخیال باشم بابا بقول خانم انصاری دنیا همش یه نیمچه اس با استرس و ترس و ای چیزا بزنیم خرابش کنیم که چه بشه مثلا :')

برم استراحت .

امروز عجب حالی داشت بارون زد و ما ناگهانی با برو بچ مدرسه فلنگو بستیم و بجای سرویس با خط 11(پاهای مبارکمون) برگشتیم و چقدر لذت داشت خدایش:'))

حالا من برم شمام شب زود بخوابید :')


سلام دوستای گلـــم و خواننده های گرامی :))

خیلی وقته ننوشتــم قریب به ۲۰ روز شایدم بیشتر یا کمتــر !!درگــیر بودم درگیر یســـری کارا که هنوز خستگی و بی خوابیاش توی تنمـــه ! واقعا هنوز نمیدونم کار درست رو من کردم یا نه دو هیچ از زندگی باختم .

این روزا فقط بدو بدو بــودم !

اینکه آرومم اینه که دیگه با هیچ کسی هیچ حرفی نـدارم .

خدایا یکم خودت از اون بالا حواست به مـا بنده هات باشه ممنونت میشیم


یه وقتایی توی زندگی کم میاری همه جوره ولی با تمام حال بدت میگی شکر که نشد شکر که این حال رو دارم ولی خوده خوده خودمــــم ! جالبه مگه نه ؟

زندگی ما آدم اونقـدرام سخت نیست ، ولی چاله و چوله زیاد داره برا پر کردن تصمیمــات بزرگ و کوچیکم اجرایی شد برای تکمیل شدن این زندگی .

رشته پر رمز و رازی رو انتخاب کردم و زندگیمو پیچیده ترش کـردم :))

خواستید صورت مسئله رو بدم حلش کنید خبرم بدید :)))


یه خستگــی عجیبی دارم انگـاری کوه کندم ولی سامونش میدم نمیذارم همچی همینجوری بمونه صد در صد !!

خستگیامو در میکنم آخرش به همین زودی زودم سامونش میدم .

همین روزاس که دیگه وقت فکر کردن درمورد همه چیز رو ندارم اینجوری ذهن محدود با آدمای محدودتـــر !

آخر هفته هام پر ، سه روز در هفتمم پره پره !

یکم سخته دس به پس اندازم بزنم ولی چاره ای جز این نیست ، دلم نمیخواد برا چیزایی که ارزش نداره کم بیارم تو زندگی و به همین آسونی جا بزنم .


جایی بزرگ شدم که همیشه سخت گیری بود همیشه اذیت بود ولی حالا ادعا میکنند که من از همه آسایش تر بودم ! کجـای این زندگی آسایش بـوده خدا دانـد !من خوب مطلق نبودم ولی خانوادمم خوب نبودن من همیشه شاهد دعوا و بحث بـودم یه روزایی سخت تلاش میـکردم تا از این مکافات فـرار کنم ولی وقتی وارد دبیرستان شدم افت پیدا کردم چون دیگه دغدغه هام خیلی بزرگ بود و غیرقابل حل ! من همیشه گفتم تا موقعی که نتونستم مطلقا خودم باشم نمیتونم برگردم به اون دختر درس خون نمیتونم برگردم به روزای خوب هیچ کسی ام کاری از دستش برنمیاد من بیشتر از هرکسی جلسات مشاوره و روانشناسی رفتم من بیشتر از هرکسی دکتر اعصاب و روان رفتم همه و همه چیز که نیاز بود برای حال خوب من رو انجام دادم ولی هیچی نشد آخرش جز اینکه باید اصلاحیه برا زندگیم تدارک ببینم هرچطور که شده هرجوری که شده ! بدون دغدغه بدون دپرسی .

آخه تا کی من بخاطر بیرون رفتنـامم استرس داشته باشم بخاطر کاری رو انجام بدم استرس داشته باشه ، الان با وجود اینکه پدری نیست ولی با این وجود یه پس انداز کوچولو برام نگه داشت واسه روزایی که کسی نیست دستامو بگیره واسه روزایی که آدمای پر ادعـا فقط ادعــاشون میشه !

امیداورم بتونم توی زندگی بدون نیاز به اجازه یه آدم مستقل بشم یه آدمی بدون نیاز به کمک اون و دیــگری !

#قضاوت_نکنید #دوستـــشان دارم #پست و استخون منن!


عزا داری همه دوستان قبول اجرتونم با امام حسین :)

تا جایی که تونستم از مجالس اونس گرفتم ، ولی از اینکه آشغالا رو میدیدم ناراحت میشدم و تصمیم میگرفتم بیرون نـرم و سعی کنم توی خونا بمونم ولی باز میگفتم شاید هیچ وقت دیگه فرصت عزاداری نباشه واسه من ! 

قضیه دختر آبی رو شنیدید ، همه یه چیز میگن من فقط براش فاتحه خوندم ولی دنبال قضیه نرفتم  ولی ناراحتم واسه خودم و تمام مونث های جامعه که همیشه جز دسته دوم بودیم همیشه تو جامعه به چشـم بد دیدنمون هر کدومم یه جور ناحقی از خانواده رونده شدیم حتی اگه کنارشـــون بودیم و از اونورم به یه مرد دل بستیم که بهـمون گفتن دوستت داریم و با گذر زمان میگن راه باز و جاده دراز آزادی میتونی راحت بری !

 


امشب اولین شبی بود که مامان قلبا اجازه داد من خونه پاطمه (۱)بــمونم ! چون نذری داشتـــن، هرچند کار زیادی نکــردم ولی خب اینکه پیش پاطمه ام خودش خوبه و یکـــم دلگــرم همین بودناییـــم :)

دلـــم میخواد همین روزا مفصل از زندگیم بنویسم ولی سرماخوردگی و سینوزیت مسخره امــــونم بریده

از حالا بگــم قضاوت بیجا موقــوف !


من پیشنهادش رو رد کردم با دلیل و بــرهان های خودم فقط نه اون چون ایشون بسیار بسیار اسیب پذیر هستن  و اونی که ممکنه باز ضربه بخوره منــم

اخه من واقعا خیلی کارای نکرده دارم چرا به خودم اسیب بزنم

من خودم رو دوست دارم و برای این خوده عزیز قراره تلاش های بسیاری بشه!!


اینکه اون یاد گذشتمون افتاده و خل بازیای بنده خودش جای شکـر داره

من خرسنــدم :))

من بسیار عاشق هوای بارونی ام و الان بسی بسی خوشحالم :)) اهـــوم :دی

چقدر دلم برای اون قدیـــمام تنگ شده برا اون روزایی که کنج خونه مینشستم و حالم با اون بخاری نفتی دو چنـــدان خوب میشد :)))

چـقدر حس خوبیه که اون هنوز گذشته هامون رو بشدت دوس داره و میخواد که من برم اونجایی که قدیم قدیمــا باهاش رفتم❤

خدایا تو نگاهت رو ازم دریغ نکن


خـدایا واقعا این وقتاست که من سرجــای خودم هنگ میکنـم نه راه پس دارم نه راه پیش !مــرگ چجوری اتفاق میوفته .

در عجب خیلی چـیزا میمونم ! زندگــی اصلا یعنی چی؟

من باید خیلی راه هـــا برم تا به ته خط برسم ، ولی من همین حالا رسیـدم به ته خط ! ولی مطمئنم این ته خطــها شروعش یه خط جدیده خوشحالم ناراحت نیستم اصلا ولی این جوی که بوجود آمـده سنگینه تا بخوام جمع کنم !

میدونم خط به خط ایـن زندگی همه اش زندگیه !! 

اهنگ مازیار فلاحی "عشقم" تماما انگاری داره حرفای منو تو مغزش پلی میکنه !

هرکی آمد تو زندگیم رو بخشیدم هرکی ام رفت بخشیــدم !ولی این تو کتــم نمیره بعضی حرفارو میشنوی هضمش سختـه .

ولی چرا این حرفا رو به همون آدمــا میزنی قهر میکنند.

میدونم این قهر کردناش دوامـی نداره ولی هیچ وقت نگاهـم مثل قبل نمیشه به این آدم!زنـــدگی برای من دقیقا تو نقطه مرگ اتفاق میوفتــه!

هرکی خواست باشه با من میتونه باشه مثل یه آدم معمــولی ولی دیگه کسی نمیتونه توی خلوت من باشه دیگه کسی نمیتونه لبخنــدای از ته دل منو ببینه چـون من اینو خواستــم !و تمــــام .


امروز از اون روزایی که غروب خوابیدم شب بیدار شدم و باز تا طرفای ۴بیدار بودم و تا ۵خوابیدم حالا در این ساعت مزخرف راهی دانشگـام .

امروز قراره با پاطمه بریم پیش دکتر تغذیه :))) ولی قبلش باهم قرار گذاشتیم که بریم صبحونه رو توی بهترین کافه شهر بخوریم .

این روزا میخنــدم چون شدیدا به خنده نیاز دارم اگه اون خنده های چلمنیغوزم نباشه قطعا از پا در میام این رو تمام سوابقـــم نشان داده .


 خیلــــی دلـم برا موهای قشنـگم میسوزه ، این برا بار دومه که صافی میخوره بهش ولی جون نمیگیره امــیدوارم فردا بعد از شست و شو حالشون خوب باشه !البته حال روحی خودم خراب تر از این حرفاس که به این مریضی کوفتی #کرونا فکـــرم نمیکنم .

اخ واسه اون موهای نازنیــنم❤


چقدر دلم دقیقــــــا یه ماه پیشم رو خواست ! ۴بهمن چنین ساعتی توی پرواز مشهد بودم ، دنیا یه کوچولو امـن و امـان بود یکم هیجان رسیدن داشتـم که ببینم کی پرواز میشینه و ما بریم فوری حرم .

زنـدگی همینقدر چشم بهم زدن میگذره توی این یه ماه چه اتفاقاتـــی که نیوفتاده اخه .

اگه بگم از این زنـــدگی راضی ام دروغ گفتم ! به همین ذات :)

#کرونا 

نمیــــریم یه وقت !نه از کرونا از ترسش ممکنه بمیریم ، سکته نکنـــیم یه وقت !


این روزا درسته همش خونه ام بیرون نمیرم و این دلیل بر این نیست که بیکار بشینم به فکرم زد بیام یکم دو دوتا چهارتا کنم ببینم حاصل این یسالم چی بوده !و باید توی آخرای سال اهداف یسالمو مشخص کنم تا بتونم به خیلی چـیزا برسم :)) حس میکنم سال ۹۹برام یسار بسیار دشواره اینقـــدر دشوار که حس میکنم یکم باید صبوری کنم برای این روزای مونده از۹۸حساب کتاب کنم !!

یه سوال من مخاطب خاموشم دارم عایا :)) ؟؟

میشه روشن شید؟ 


امـروز بعد از کلی کار دیشب یه خواب دلچسب و امروز یه نماز اول وقت پشتش بود :)) ! وقتی نماز اول وقت میخونم قطعا خودم رو بیشتر دوست میدارم:)) یه اعتماد به نفس خاصی پشتشه ! برای سلامتی مـردم دنیا دعا کردم فقط امیدوارم خدا حرفای منو شنیده باشه .

فردا عیده واقعیتش هیجان هرسال رو ندارم ولی اینکه سفره عید رو بچینم توی بدترین شرایط بازم جزی از واجبات اول ساله از نظر من ! خیلیا گفتن بهم آخه تو چه حوصله ای داری ، عزیزم میخوام بهت بگم من کسی برام عزیزتــر از پدرم نبود سالی که فوت کرد سه ماه از مرگش گذشته بود ولی من اینقدر که خسته بودم ولی سفره ام رو چیدم ! چون از نظر خودم این ماییم که بینایی نداریم و جهان و آدمای خوبش رو نمیبینـیم .

آغاز هرسال با تمام نحس بودنش به نظر من باید سفره عید رو به فال نیک گرفت !امــیدوارم سال نود و نٌـــه بشوره ببره تمام این مریضیها ، کاش امام زمان ظهور کنه ! میدونم توی اون جایگاه نیستم  که بتونم ملاقاتش کنم ولــی مطمئنم این جهان برای اونایی که باید بمونن گلستون میشه !


آره منم فک میکنم میزان اندوه مهم نیست بلکه مهم اینکه که چقدرش رو بتونی تاب بیاری ! آره به نظر منم ایمی راست گفت.

جمله بالا از کتاب ، کتابفروشی کوچک بروکن ویل هست، این همون کتابیه که برای پتروس (پطروس)سفارش دادم ! 

خدایا خودت کمک کن خواهش میکنم .

 


خودمم باورم نمیشه منی که کلی دوتاچهارتا میکنم برا خرج کردن توی این روزای سخت که به مامانم و خودم فشار نیاد ولی حالا همون کتابی رو که خودم درحال خوندنشـم برا تولد یه دوست که اصلا ندیدمش سفارش دادم و نمیدونم قدمت این دوستی تا چن ساعت یا چند روز و چند هفته و یا ماه و یا سال بکشـه ! جالبه مگه نه ؟! اونم توی شکه و هنوز میگه مشکوک میزنی :)) آخه من شماره و ادرس و کد پستیشو گرفتم و گفتم نان روز برات از نونایی که دلت میخواست و من میخوردم میاره توی یه تاریخ مشخص آخه امروز تولدشه :)) جالب ترش اینکه این روزا درحال جهاد برای من و همشهریامه و این باعث شد من دوست ترش بدارم :))

اخ بقول خودش پتروسه


وقتی آرام اون چالش رو گذاشت واقعا یه حس عجیبی امد سراغم که چرا ما باید بدون یه حرف حتی یه کلمه بذاریم بریم شاید واقعا یکی باشه این وسط برات وقت میذاشته و بعدش شاید ضربه محکمی بخوره ازت نادیده نگیرش خواهشـا !

خیلیامون مینویسیم اینقدر خواننده خاموش و روشن داریم که نگو الا ماشاالله که فقط میخوننمون ! بدون هیچ حرفی یکیش خودم هستم که بروز شده هارو میخونم و خیلیاتونم گوگل سرچ میکنم و باز میخونم و دنبال میکنم ولی نظر چندانی نمیذارم ! پس خواهــــشا نذارید برید سر از خود حداقل یه خداحافظی کوچولو یه دلیل منطقی ذهن طرف مقابل رو نابود نمیکنه  من قدیما اینقدر وبلاگ نویس هارو دوس داشتم که نگو حالام دارمشون ولی محدود شدن و خیلیاشونم جایگزین شدن و حتی خیلیاشون شدن مثل خانواده و من باهاشون در ارتباطم کماکان ! پس برای بار آخر خواهش میکنم همینجوری بی مقدمه رها نکنید برید .

چون دوستتون دارم


یه هــوووف گنده .

هنوز دست پطروس نرسیده وای نمیدونم تا چه اندازه میتونه خوشحال یا ناراحتش کنه! از وقتی خوده واقعیم رو بیشتر شناخته فک میکنم شوکه شده شایدم اصلا فکری نکرده باشه !

امروز از اون نشریه تماس داشتم ولی من خواب بودم :)) آخه چرا ؟


اینکه تمام تلاشم این بود کتاب رو تموم کنم که وقتی میرسه دستش بگه وای مرسی بعد هی بگه رسیدم اینجاش منم بگم اره یادمه میگی کجا ولی نشد دیگه ! اینجوری که من قدم های مورچه ای برمیدارم مطمئنم اون تموم میکنه و میگه آخرش تام و سارا ازدواج کردن ولی تو گفتی عاشقانه نیست وای بخدا از نظر من عاشقانه به این ازدواجهـــا نمیگن ! البته ما به صاحب نظران احترام میذاریم .

قول نمیدم که دیگه درمورد پطروس و کتاب ننویسم :)) چون میدونم فردا کتابش بدستش میرسه و منتظرم تا واکنشش رو ببینم !

راستی یادم رفت که بگم چقدر پیگیر این نونهاست که دستش برسه و هربار تو اوج خستگی کاریش میگه یعنی کی میرسه خب تو کد پیگیری بهم بده تا برم پیگیرشم و نونا دستم برسه خب ! بدبختی اینجا بود که من عصر پنجشنبه سفارش دادم .

وای دیگه میترسم ادامه بدم گند بزنم به سوپرایزم که میدونم برای اون دیدن اون نونا مهمه و مطمئنم سوپراز نیست براش که جای نون کتاب دستش برسه ! چون اون دلش رو حسابی صابون زده و هرشب هم پی ام میده که اگه میشه و سفارش بده یه چیز خوشمزه دیگه ام برام بیارن و هربار بهش میگم لای اون نونها کلی خرماهایی خوشمزه کار گذاشتن !


جناب پطرس زده خطی خطیم کرده تمام نقشه هام نقشه بر آب شد خدایش !روزی که از انتشارات به من زنگ زده بودن به ایشونم زنگ زده بودن ! ایشونم نشانی رو تغییر میدن و میگن ادرس بیمارستان رو بنویسید :)) حالا نیومده بگه تو این سفارش رو دادی ؟ آخه بهشم گفتن نمیشه بهت بگیم که چیه !

دبروز که پیگیری کردم مرسوله رسیده دستش ولی جناب پطرس نمیدونسته چون تحویل دبیر خونه بیمارستان قسمت اداری داده شده ! و جالب ترش اینکه همه سوپرایزا به دغدغه اینکه چه کتابیه توی پاکت و ایا شنبه واقعا دیگه دستش میرسه یا ن نابودش میکنه :))


پطرس ادم خوبیه ولی خوبیهای بقیه رو نمیبینه نمیدونم چرا !دیگه قول میدم واقعا درموردش ننویسم مثل یه إدم معمولی برخورد کنم :) ! گاهی این حجم از بی محلی نشون میده طرف هنوز ارزشت رو ندونسته !شایدم من در اشتباهم و اون ادم خوبیه اینم مطمئنم :)) 


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

اخبار ایران و سراسر جهان ایرانی 21 یه اتفاق ساده سرکی به ویرونه های دلم Kevin آموزش عطر و گوشی ایفون!!! مجله حقوقی شهرداد آموزش ریاضی مامل مگ